۱- این روزها به یمن و به مدد پیشرفت‌های تکنولوژیک و در آن چه فضای مجازی خوانده می‌شود، موقعیتی برای هر کس و ناکسی، در جهت نمایش اغراض و اهداف و تمایلات شخصی، اجتماعی، سیاسی و البته اعلام نیازهای شخصی فراهم شده است. فضایی بی در و پیکر که با همه محاسنی که دارد، و می‌تواند داشته باشد، در عین حال واجد عیوبی است ناگزیر. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می‌توانید، در چنان فضایی بیابید و اشکالی هم ندارد. آزادی بیان اقتضای آن را دارد، که هرکه هرچه می‌خواهد بگوید، یا بنویسد. اما نه به معنای هتاکی و بی‌شرمی. برای جلوگیری از بهانه به دست بهانه جویان دادن، در جهت سلب آزادی‌های اساسی مردم، در کنار استفاده از محاسن چنان فضایی، باید معایب اشاره شده را هم تحمل کرد. که مردم سره را از ناسره تشخیص می‌دهند. اما این هم به معنای آن نیست که بی‌شرمی‌های موصوف را به کلی نادیده بگیریم و اجازه دهیم، هتاکان و بی‌شرمان_ از هر جهت کوچک و بی‌مقدار_ هر آنچه به ذهن بیمارشان می‌آید، در فضای عمومی نشر دهند، بی آنکه نگران پاسخی در خور کوچکی خود باشند، و تاوانی بپردازند.

۲- بخشی از فضای مجازی، اختصاصی ناگفته دارد، به اعلام نیازهای برخی اشخاص، به پیدا کردن مشتری، برای متاع شخصی ای که عرضه می‌کنند و به هر علت قادر یا مایل نیستند، چنان نیاز و چنان عرضه‌ای را در هر کوی و برزنی جار بزنند و عرضه متاع خود را در فضای مجازی، برای یافتن مشتری، امری به مراتب آسان‌تر از آرایشی غلیظ و ایستادن در گوشه خیابانی، در انتظار مشتری می‌دانند.

۳- مادینه‌ای، در فضای مجازی، با انتساب بیتی از شعری به استاد سخن حضرت فردوسی، از کل یک مصرع یا بیت، مکرراً به پدید آمدن چیزی دراز! اشاره و به شدت از درازی موجود مورد اشاره‌اش، به شوق و هیجان آمده، ناتوان از پنهان کردن چنان شوقی، بر واژه دراز! تمرکز و به تکرار تصریح داشت. به نحوی که پیدا بود، به کلی فراموش کرده که قرار بوده وقت خود را به نمایش و عرضه متاعش، اختصاص دهد. و یا به اصطلاح به نقد شعر و علت و کیفیت انتقادش! بپردازد.

۴- عرصه نوشتن و اظهار نظر کردن، عرصه اهل مطالعه، اندیشه و قلم است، نه هر هرزه درای تهی مغزی که بی‌احترامی به بزرگان و مفاخر فرهنگی و ادبی ایران را فرصتی برای دیده شدن و طرح خود می‌پندارد و یا به امید خوشایند ارباب قدرتی، دهان گشاد خود را باز می‌کند. به این مادینه! و مشاوران و راهنمایان و همراهان بی مقدارش، باید گفت:

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/ نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد(سیف فرغانی)