فقط علی دایی میتواند
احمدعلی رستگاران
موضوع تغيير مربيان در فوتبال كه امري عادي است وقتي به مورد خاص علي دائي مربوط شود، تبديل به امري فوق العاده غيرعادي و شگفت آور و با تبعاتي نگران كننده مي شود؛ از اين منظر مواردي قابل توجه و اشاره است، چه از جهت چگونگي اخراج وي و چه رفتاري كه از ناحيه وي و همكارانش، متعاقب اخراج سرزده است.
اولاً: نحوه اخراج علي دائي از تيم پرسپوليس كه امري در حيطه اختيارات هيئت مديره باشگاه بوده، مي توانست و بايد از طريق اعلام كتبي به وي صورت گيرد، نه آنطور كه شنيده شده، ابتدا به ساكن از طريق رسانه هاي گروهي اعلام شود، كه اين ايراد به هيئت مديره وارد است.
ثانياً : مديرعامل سابق تيم رحيمي كه در روزهاي مديريت، خود را در پشت سنگر دائي پنهان كرده بود و هيچ گونه مشكلي در ارتباط با هيئت مديره باشگاه نداشت، پس از اخراج خود به ناگهان در قامت آدمي دلسوز به حال تيم و كشور از اينكه يك بساز و بفروش (رئيس هيئت مديره( درباره يك ((قهرمان ملي يا اسطوره!)) تصميم مي گيرد، اعتراض داشت ، مي توان از ايشان پرسيد چرا در تمامي مدتي كه با هيئت مديره كار مي كرد، مشكلي در ارتباط با حرفه آنها نداشت؟
ثالثاً : برخي واژه ها و صفات از معاني و مفاهيم خود دور افتاده يا خالي شده اند، يا بطور كلي مقلوب شده اند. چنانكه علي دائي را اسطوره ملي خطاب كرده اند! و ميدانيم هنگامي كه به كسي اطلاق ((اسطوره)) آنهم از نوع ملي اش! مي كنند، از نظر معنوي چه جايگاهي براي وي قائل و چه اعتباري به او بخشيده اند؛ علي دائي واقعا اينگونه است؟ نگارنده به ياد نمي آورد، اين صفت يا عنوان راحتي در مورد جهان پهلوان تختي كه همه صفات ممتاز راستي، تواضع، درستي، پهلواني - به معناي واقعي كلمه- را داشت و از محبوبيت بي نظيري در ميان همه افراد ملت برخوردار بود، بكار برده باشند، ليكن رحيمي براي وجيهه المله شدن- البته بزعم باطل اش- اين صفات را در مورد كسي بكار مي برد كه بدلالت رفتار و گفتارش هيچ نسبت و مناسبتي با چنان صفاتي ندارد.
رابعاً : بپردازيم به قهرمان داستان! علي دائي كه در طي تمامي سالهاي گذشته نشان داده كه در اعتراض به زمين و زمان- البته براي توجيه ناتواني هاي خود در امر مربيگري- و طلب كاري از همه حد و مرزي نمي شناسد و گامي به عقب نمي گذارد؛ و بخوبي ياد گرفته از آشفته بازار ورزش و به ويژه فوتبال و تصدي آدمهاي ناشي در آن بهره مند شود، پس از اخراج، بجاي اينكه مانند تمامي موارد مشابه در بركناري مربيان، سر خود را پائين انداخته و برود، و عرض خود نبرد و ديگران را به زحمت نياندازد، حسب معمول خود، موضعي كاملاً طلب كارانه اتخاذ و شروع به هياهو نمود، و با هماهنگي دوستان و همكاران و همراه ساختن بوقچي ها و هواداران خود راهي ورزشگاه درفشی فر شده و وضعيتي نگران كننده ايجاد كردند. وضعيتي كه وراي هتك حرمت و اهانت و ناسزاگوئي، بيم درگيري را داشت؛ بنحوي كه كار به مداخله مامورين انتظامي كشيد. حضرتشان! براي توجيه رفتار البته غيرقابل توجيه خويش، عدم دريافت ابلاغ مكتوب اخراج را بهانه كرده بود. چنان بهانه اي براي رفتاري كه خود و همكارانش نشان ميدادند كاربردي با فوايد چند گانه داشت. نخست اطمينان خاطريافتن از اينكه مبلغ ميلياردي قرارداد سه ساله غيرقابل فسخي را كه شخص رويانيان- نه از جيب خود بلكه از جيب ملت- با وي منعقد كرده بود، دريافت خواهد داشت. دوم بهم ريختن تيم و اعصاب و روان اعضاي تيم و مربيان تازه از راه رسيده، مبادا قادر به ارائه بازي تيمي قابل قبولي شوند (چيزي كه در زمان تصدي دائي وجود نداشت) سوم استفاده از هوچي بازي بوقچي ها و هوادارانش، براي وانمود كردن محبوبيتي - كه ندارد- و اعتراض خود را به حساب هواداران ميليوني پرسپوليس گذاشتن. در حالي كه هواداران واقعي تيم، آنهائي بوده و هستند كه در جريان بازي ها، خسته، دلزده و نگران و خشمگين از بازي هاي بي كيفيت، تيم دائي را هو كرده و با شعار حيا كن رها كن ،خواستار رفتن او از تيم بودند.
خامساً : و بالاخره نمي شود از دائي نوشت و از يارانش نه! امثال پيرواني و غلامپور كه همراه دائي و بوقچي ها تلاش داشتند تا همه چيز را بهم بريزند. با تاثير پذيرفتن از موفقيت هاي! ناشي از هوچي گري هاي دائي، كارشان بجائي رسيده كه در حاليكه پس از اخراج جائي در تيم نداشته اند، به بازيكنان اعلام كنند ((بچه ها فردا تمرين داريم!)) يا يكي ديگر اعلام كند منتظر است كادر فني تازه را ببيند و آنها را مورد نوازش فيز يكي قرار دهد! و گويا در شان چنان بلبشوئي است كه گفته اند:
عروس كلبعلي رفته به هيزم
كه از بوي دلاويز تو مستم!
كلنگ از آسمان افتاد و نشكست
وگرنه من همان خاكم كه هستم!
خداوند همگي را به راه راست هدايت فرمايد.
یکشنبه 6مهر 1393 شماره 2854 روزنامه زمان