احمدعلی رستگاران

نوشتن مطلب پیرامون موضوعات گوناگون بسته به اینکه در چه زمینه ای باشد،مخاطب یا مخاطبان خود را خواهد داشت.به عبارت دیگر اگر مطلبی در خصوص یکی از علوم نوشته شود مخاطبان ویژه خود را دارد و بحث های احتمالی علمی به صورت کاملاً تخصصی و بدون امکان دخالت و اظهار نظر همگان جریان خواهد یافت.برای نمونه در محدوده فیزیک اتمی متخصصان و دانش آموختگان این رشته از دانش قادرند اظهار نظر کنند،یا مخاطب مقاله ای علمی قرار گیرند و نوشتن مقاله ای در این زمینه  مخاطب عام ندارد و تاثیری هم بر افکار عمومی نخواهد گذاشت.لیکن هنگامی که به حوزه امور عمومی می پردازیم و هدف از نگارش مطلب طرح آن در رسانه ای چون روزنامه و مخاطب آن ناگزیر همگان هستند، موضوع بکلی متفاوت می شود،یعنی در واقع شما فکری یا نظری را ابراز می کنید و بسته به میزان معلومات یا درک مخاطب اثراتی متفاوت بر جای خواهد گذاشت و ای بسا خواننده کم مطالعه را دچار خطا در ارزیابی موضوعات اجتماعی نماید و وی را دست کم در مقطع زمانی مطالعه مطلب مورد نظر به نوعی دچار گمراهی کند واینجاست که مسوولیت و رسالت فرهنگی نویسنده به خوبی احساس می شود و لزوم دقت و وسواس در نوشتن مطلب آشکار می گردد.دست یازیدن اشخاصی به خشونت برای ساکت کردن مخالفان فکری و عقیدتی خویش و دگر اندیشان و رویدادهای اخیر و قتل های نفرت انگیز تنی چند از اندیش مندان و خردورزان کشورمان به هر شکل و تحت هر عنوان که صورت گرفته باشد عملی ناپسند و محکوم است،موجبات طرح مقالات و بحث های کلامی فراوانی را فراهم آورده،که در ذات خود مفید و زمینه ساز روشنی و تنویر هرچه بیشتر افکار همگان است.ولیکن و در عین حال گاه به مطالبی برمی خوریم که توجیه منطقی و منصفانه ای برای آن نمی یابیم،و شاید بتوان گفت به نوعی موجد این نگرانی ذهنی می شود که مبادا خواننده را دچار خطا پیرامون واقعیات تاریخ ساز بشری کرده و به جای اینکه سبب ساز تنویر فکر و روشنی اندیشه باشد خود باعث سر در گمی در دریافت وقایع و رخدادها و چگونگی و اهداف آنها بشود.با یادآوری این مقدمه می پردازیم به اصل مطلب ،در روزنامه صبح امروز به تاریخ چهارشنبه 23/10/77 یادداشتی از آقای اکبر گنجی تحت عنوان آیشمن در اورشلیم چاپ و انتشار یافته بود که انگیزه نوشتن این مطلب را ایجاد کرد .نویسنده محترم با هدف تقبیح خشونت و جنایت و ضرورت ریشه کنی آن در نظری کلی و بدون این که قایل به تفکیکی شده باشند با شمردن نمونه هایی از جنایتکاران تاریخ ،ماکسیمیلین دوروبسپییر فرانسوی را هم در رده امثال آدولف آیشمن آلمانی نشانده اند و در واقع قیاسی به کلی مع الفارق کرده اند .زیرا اگرچه بحثی در این که بخشی از دوران قدرت روبسپییر معروف به دوره وحشت یا رعب بود نیست،لیکن مسلم است که به هیچ وجه نمی توان در مقام ارائه نمونه ،روبسپییر را در رده امثال آیشمن یا کالون قرار داد و هرچند به نظر می رسد نویسنده محترم دچارسهوالقلم یا مسامحه شده باشند به هر حال برای روشن شدن مطلب و در جهت اثبات نادرستی چنین برداشتی باید توجهی داشت هرچند کوتاه به ایدئولوژی هایی که نمونه های ارائه شده نگارنده(در دو مورد روبسپییر و آیشمن)در زمان های مربوط به خود به نوعی نماینده آنها بوده اند.

1- انقلاب بزرگ فرانسه انقلابی بود که جهان را از بنیان تغییر داد.آرمان ها و ایده آل های فرانسویانی که در قلب آن انقلاب قرار داشتند ، آرمان هایی کاملاً بشر دوستانه و آرمان هایی بوده اند که اکنون نیز انسانها در سرتاسر کره زمین ضمن سود بردن از دستاوردهای آن در بسیاری مناطق جهان در سایه آن می زیند.

1-2-اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط فرانسویان و با تاکید بر آزادی انسانها و تساوی آنها در حقوق و آزادی در فکر و عقیده و اعلام (قانون به عنوان مظهر اراده عموم بود) و در ماده 2 اعلامیه آمده بود منظور از اجتماعات سیاسی صیانت حقوق طبیعی و غیر قابل انتقال افراد جامعه می باشد.این حقوق عبارتند از آزادی-مالکیت-امنیت و مقاومت در برابر ستم.

1-3- ماکسیمیلین دوروبسپییر یکی از نمایندگان انقلاب بزرگ فرانسه، با چنان حرارتی از اصلاحات طرفداری میکرد که به عنوان نماینده مردم به مجلس فرستاده شد.طرفدار دموکراسی بود و علیرغم اینکه به وی گفته شده بود ممکن است پست ترین ضوابط به عنوان استاندارد به کار گرفته شود  از حق رای دادن مردان بالغ دفاع می کرد ،با ژان ژاک روسو هم عقیده بود که همه بشر فطرتاً خوب است و ((اراده عموم)) باید به صورت قانون کشور دراید.

* وی که با حرارت و جدیتی فراوان از حقوق همگان دفاع می کرد و از رهبران انقلاب بزرگ و سرنوشت ساز فرانسه بشمار می رود طی زندگی کوتاه خود به مرد فساد ناپذیر شهرت یافت و البته در جریان انقلاب خطاهایی هم داشت که توجیه ناپذیر بودند، ولی همین شخص یکی از نمایندگان و رهبران انقلابی است که موجد اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر و با تاکید بر آزادی و تساوی انسانها و حق آنها برای برخورداری از حقوقی بود که اکنون هم در آستانه قرن بیست و یکم در بسیاری از نقاط جهان افراد بشر در آرزوی دست یابی به آن بسر می برند.یا برای فراهم آوردنش مبارزه می کنند.و چون در این مختصر قصد بازگشایی تاریخ انقلاب بزرگ فرانسه نیست به همین اندازه اکتفا و می گوییم عیب وی جمله بگفتی هنرش نیز بگوی ،چون محکوم کردن روبسپییر و نشاندن وی در کنار آیشمن محکومیت تلویحی انقلابی است که ندای آزادی و تساوی حقوق انسان ها را سر داد و یکی از نمایندگان آن نیز شخص روبسپییر بود.

2-آدولف آیشمن آلمانی ظاهرا ًمعروف به طراح نقشه و برنامه نابودی جمعی یهودیان و از منادیان نژاد برتر آلمانی –به معنای حقیر شمردن دیگر نژاد ها در مقایسه با آن-در قرن حاضر و به نمایندگی فکری  و عملی نازیسم، بخشی از تاریخ معاصر را به خود اختصاص داده است؛ وی نوع دیگری از نمایندگان فکری مکتبی بود که حق زندگی را از غیر خودی ها سلب می کرد.-زندگی به معنای اعم کلمه0 مکتبی که ابتدایی ترین حقوق شناخته شده انسانها، از جمله حقوق آزادی بیان و انتقاد و اجتماعات  سیاسی و امثالهم را از مردم به طور اعم و صاحبان اندیشه و آرمان به ویژه ،سلب و هرچه و هرکه را با قدرت قاهره  غیر مشروع آنها مخالفت داشت به شدت و با خشونت سرکوب می کرد.چماق داران و پیراهن سیاه های معروف  آن ها در صف مقدم حمله به اجتماعات و سرکوب روشنفکران و صاحبان اندیشه و تفکر و ایجاد ارعاب و وحشت نقش اصلی را داشتند و نتیجه کار و سکوت همگان منجر به جنایاتی شد که در حق بخش عمده ای از بشریت انجام و آن بخش از مردم کره زمین هم که مستقیماًدر معرض سرکوب و خشونت قرار نداشتند، از این جنایات به صورت غیر مستقیم بی بهره و نصیب نماندند!بسیاری از اندیشمندان از آلمان متواری و به نقاط دیگر پناهنده شدند،بسیاری از مردم دنیا در اردوگاههای کار اجباری یا زندان ها از بین رفتند تا بنا به تصور رهبران نازی ها(فاشیست ها)امکان حکومت و سلطه بلامنازع آن ها بر جهان فراهم آید و البته بدون این که کوچکترین آرمان بشری در ذهن و فکر و عقاید نازی ها وجود داشته باشد  و صدالبته بدون اینکه کمترین نکته قابل دفاعی در افکار و آرمان های فاشیستی آن ها نمود یابد.آدولف آیشمن یکی از نمایندگان و رهبران چنین طرز تفکر و رفتاری بود .با ذکر این مختصر کاملاً روشن است که قرار دادن روبسپییربا آیشمن در یک رده به چه میزان دور از واقعیت و حقیقت و غیر منصفانه است و می تواند خواننده عادی را دچار اشتباه نماید.

ماهنامه آیینه زندگی اسفند77 و فروردین78 شماره یازدهم و دوازدهم