احمدعلی رستگاران                              

برخی نمایندگان دوره ششم مجلس شورای اسلامی توسط هیئت های نظارت برگزیده ی شورای نگهبان واجد صلاحیت نمایندگی تشخیص داده نشده و رد صلاحیت شدند.مطلقاً قصد ورود در چگونگی و چرائی رد صلاحیت ها را نداریم.چه از مدارک و مستندات چنان تصمیماتی آگاهی نداریم.بنابر این ورود در آن و پیرامون آن به گفتگو پرداختن تنها می تواند در چارچوب گمانه زنی روی دهد و پیداست کمتر از استدلال و منطق در آن خبری خواهد بود.اما یک نکته در این میان قابل تعمق و دقت است.و پیش از ادامه مطلب یادآوری کنیم قصد به هیچ وجه چوب زدن بر مرده آنچه اصلاحات نامیده شده و مدعیان مطالبه آن نیست.بلکه شکافتن اجمالی این مطلب است که چگونه میتوان از اقبالی چنان به ادباری چنین رسید؟و تاکید بر حق قانونی اخلاقی و،انسانی،اسلامی و عرفی آنها بر آگاه شدن از علت رد صلاحیت ها و تکلیف شورای نگهبان به ارائه مدارک و مستندات خود در رد صلاحیت ها.

بهر تقدیر آقایانی که مدعی نمایندگی ملتی بودند و اگر زمانی بوده اند؟به دلالت طردشان توسط ملت ایران ،از مقطع انتخابات شوراها در نهم اسفند ماه هشتاد و یک دیگر نمی توانستند و نمی توانند چنین ادعایی داشته باشند –در بسیاری از رفتارهای خود همانگونه بودند که دیگران و بویژه وابستگان جناح اقتدار گرا، یا موسوم به راست، را  بواسطه آن منع و سرزنش می کردند.در این مطلب مجموعه مدعیان اصلاح طلبی،قطع نظر از حضور آنها در قوای مقننه و مجریه مورد نظر است.بهر حال از مقطع انتخابات شوراها روشن شد که نگاه و نظر ملت ایران نسبت به حضرات چیست؟و اینگونه بود که تحصن برخی از آنها در مجلس و در اعتراض به رد صلاحیت ها مواجه با کمترین همدردی و همراهی مردمی نبود و نشد که آنها را به نمایندگی برگزیده  بودند و قطعاً اکثریت قریب به اتفاق مردم هیچ گونه توجهی به آن تحصن نداشتند.هر چند متحصنین ادعا داشتند نه  به خاطر خود یا نه تنها بخاطر خود، بلکه در جهت دفاع از حقوق داوطلبان دیگری که رد صلاحیت شده بودند، تحصن کرده اند.صحت چنین ادعایی کلاً مورد تردید است و غیر قابل پذیرش ،زیرا اگر متحصنین و همراهان فکری آنها مدعی وقوع اعمالی خلاف قانون یا داوری ها و رد صلاحیتهای غیر منطبق با موازین قانونی بودند  و آن را مبنای تحصن اعلام می داشتند، یا مدعی بودند رد صلاحیت داوطلبان غیر قانونی است، و بایستی از حقوق مردم دفاع کنند،در این صورت و ناگزیر مواجه با تناقضات بی شماری خواهند بود و همانطور که گفته شد موجبات تردید در پذیرش صحت ادعایشان در دفاع از حقوق دیگران را فراهم می آورد.زیرا بارها نسبت به جریاناتی که در کشور گذشته بود اعتراضاتی داشتند و یا مدعی انجام اعمال خلاف قانونی بودند که اهمیت آنها بمراتب از موضوع رد صلاحیت ها بیشتر و بیشتر و اساسا غیر قابل قیاس بود.در این صورت از آنها می پرسیم چگونه در آن موارد خطیر و حساس- در قیاس با رد صلاحیت ها-  چنان حساسیتی در حد تحصن نشان ندادند؟و تحصن پیش کش!چرا اعتراضی آنگونه که باید و شاید نشان ندادند؟بنابراین روشن است علت اصلی و حقیقی تحصن همان رد صلاحیت شخصی آنها بود.منصرف از درست یا نادرست بودن رد صلاحیت ها تردیدی نیست حضور مدعیان اصلاح طلبی در اردوگاه کرداری و رفتاری و اندیشگی ای که موافق مصالح و منافع و خواستهای جناح مقابل نبوده و نیست در رد صلاحیتشان قطعاً موثر بوده است،زیرا معقول نیست که ابتدای دوره نمایندگی صالح و در پابان آن ناصالح تشخیص شوند،.بدون اینکه دلایل چنان تشخیصی را برشمارند.ویا بدون اعلام اینکه در فاصله زمانی آغاز و پایان دوره نمایندگی چه روی داده که موجب شده کسانی از واجدین صلاحیت، به فاقدین آن تشخیص شوند؟و این امر اتفاقاً جز حقوق طبیعی و بدیهی مردمی است که آنها را به نمایندگی برگزیده بودند.قطع نظر از اینکه اکثریت قریب به  اتفاق همان مردم پیش از این، آنها را از خود رانده بودند.بهر تقدیر مدعیان اصلاح طلبی را می توان در بسیاری زمینه ها  و بی اغراق، در تمامی زمینه ها انحصار طلب دانست.می گوئید چگونه؟در بسیاری موارد رفتار و کردارشان دقیقاً مخالف شعارها و مدعیاتی بود که داشتند و موجبات اقبال ملت ایران به آنها را فراهم آورده بود.نمونه ها بسیار فراوان و پیش روست.چنان که براحتی می توانیم ببینیم اشخاصی در جناح مدعی اصلاحات و شایسته سالاری و مردم سالاری و دمکراسی به تنها چیزی که توجه نداشتند استفاده از شایستگان و توجه به تمایلات و علایق و خواستهای مردمی بود که آنها را بر مسند قدرت نشانده بودند.و چون موارد مذکور بی شمار است ناگزیر باید به ارائه نمونه های آشکار و پیش رو بپردازیم تا در چارچوبی مشخص  و معین ولو اجمالا و به اختصار نشان دهیم حضرات چگونه از اقبال به ادبار رسیدند؟و به مصداق مشت نمونه خروار.می توانید اعمال آنها را به نمونه های دیگر و سطوح دیگری تسری دهید.در این جهت فارغ از هر یحث ملالت خیز و کسالت آور سیاسی،برای شما از ورزش کشور نمونه می دهیم. و مثال می زنیم.

کسانی که مدعی اصلاح طلبی بودند و هستند، به محض تصدی امور مربوطه، یکی از اهداف خود به مانند اهداف دیگر را قبضه ی امور ورزشی و به ویژه در آن سو که مورد توجه و علایق بسیار مردم بود قرار دادند. و البته و قطعاً به تنها چیزی که توجه نداشتند رای و نظر و علاقه همان مردمی بود که در واقع امر و کلمه ولی نعمت آنها بودند و در این زمینه شایسته سالاری و مردم سالاری نیز امری مغفول بل محذوف بود و هست . چه گفته اند الاعمال بالنیات.آقایان از اصلاحات و شایسته سالاری گفتگو کردند. اما همانطور که دیدیم و می بینیم کسی و کسانی را در راس ورزش کشور گماردند که نه تنها هیچ گونه سابقه ورزش نداشتند و خود مقر و معترف به آن بودند.-البته نه از موضع شکسته نفسی و تواضع،که از موضع خود بزرگ بینی و با انتساب تخصص هایی چون مدیریت و مدیریت بحران و کلان به خویش!- بلکه هیچ گونه تحصیلات یا تخصص در کار ورزش نداشتند و این مدیران،نه مدیران بحران،،بلکه به عبارت دقیق و درست آن مدیران ، بحران آفرین بودند و هستند و آنچه در انتصاب آنها مد نظر نبود،شایستگی در امر اداره ورزش بود.و آنچه مورد نظر، اینکه چگونه همه کارها  و مناصب ولو در حیطه ورزش هم باشد در انحصار قرار گیرد.وگرنه از گرد راه نرسیده کدام بحران در ورزش را قرار بود رفع کنند؟منظور از بحران چه بود؟اساساً چه بحرانی و در کجا وجود داشت؟

این حضرات که معلوم نیست مدیریت را از کجا آورده و به خود چسبانده اند، برای بزرگ نمایی خود –اگر آنها را با غمض عین بزرگ فرض کنیم- یک پسوند بحران به آن افزوده اند و چنان که پیداست این دیگر اوج خود بزرگ بینی و تلاش برای نسبت دادن صلاحیت ها و تخصص هایی به خویش است که به دلالت ظواهر فاقد آن هستند . داد و هوار  این منم طاووس علیین شده !آنها گوش جان را آزرد و می آزارد.اگر متخصصشان بدانیم بزرگترین تخصصشان این بود که بجای اصلاحات ادعایی، بحران بیافرینند و این امر تقریباً بل تحقیقاً بسیاری، بلکه تمامی این مدعیان را در بر میگیرد.از صدر بگیرید و به ذیل بیایید.نگران نباشید! اشتباهی رخ نخواهد داد.رئیس ورزش کشور ،ورزش نمیداند و ورزشی نیست .تخصص و تحصیلی هم در این زمینه ندارد.بنا بر این هر ادعایی داشته باشد ،در یک نکته تردیدی نیست،و آن این است هنگامی که کسی را که در کاری تخصص ندارد،سهل است از آن چیزی نمیداند ،برای اداره آن منصوب می کنند،هدف ایجاد حلقه و زنجیره ای از دوستان و نزدیکان و همفکران  و تشکیل و تاسیس انحصارات در همه ی زمینه ها،  به منظور کنترل و در اختیار داشتن آنها است.و در این میان آنچه مورد نظر و توجه نبوده و نیست،انتصاب شایستگان یا شایسته سالاری است.این آدم منصوب که ورزش نمیداند، در مقام بله قربان گو باید همان را انجام دهد که علت انتصابش بوده و از وی خواسته اند.گسترش زنجیره انحصارات.(با اصلاح طلبی اشتباه نشود!)و محکم کردن حلقه های آن . بنابر این او هم به نوبه خود آدمهای مورد نظر را می گمارد.و بطریق اولی مطلقاً ضرورتی برای انتصاب شایستگان و عمل به شعار توخالی و پوچ شایسته سالاری نمیداند و نمی بیند.پس از این مقدمات قاعدتاً منتظرید نمونه ای برای اثبات مدعیات خودارائه کنیم.بسیار خوب،نمونه روشن و آشکار آن تیم فوتبال مردمی پرسپولیس است. و به مصداق

                           آفتاب آمد دلیل آفتاب            گر دلیلت باید از وی رو متاب 

این تیم یکی از نمونه ها و دلایل روشن و بی مانند موجود برای مطالعه پیرامون صحت و سقم شعار ها و مدعیات اصلاح طلبی و شایسته سالاری و توجه به خواست و علایق مردم است.با مطالعه و تحلیل رویدادهای آن و تعمیم آنها به امور خارج از ورزش و در سطح کلان کشور می توانید دریابید چه اندازه درستی و راستی در این مدعیان وجود داشته و دارد یا ندارد،معاون رئیس جمهور و رئیس ورزش کشور یکی از ابتدائی ترین کارهایی که انجام داد-البته نه آنچه مردم ایران و هواداران تیم میخواستندو انتظار داشتند-انتصاب هیئت مدیره ای برای اداره آن بود.در هیئت مدیره مذکور جز دو نفر اهل فوتبال  مابقی چهره هایی غیر ورزشی و وابسته به جناح مدعی اصلاح طلبی و برای محکم کردن زنجیره قدرت انحصارطلبان نوین!بودند.از آن دو نفر نیز یکی چنانکه می دانیم آدمی است که به دلالت رفتار و گفتارش همراه و همگام با آنهاست و بنابر این ریاست فدراسیون مربوطه هم بوی تفویض شده است.دیگری سپید موئی است که زمانی بسیار مورد علاقه و احترام هواداران قدیمی تیم بوده و با عنوان صمیمی(عمو جعفر)خطاب میشد که این یکی ظاهراً ابزار و آلت دست دیگران قرار گرفته و گویا خود نمیداند و هنوز درنیافته بهتر است اعتبار و آبروی گذشته را برداشته و عطای شرکت در چنین بازی هایی را به لقایش ببخشد و برود-که گویا چندین بار خواسته و مانع او شده اند.-بهرحال موقعیت ها و مناسبتهاعیار اشخاص و گروهها و صحت و سقم ادعاها را روشن می کند.و پرسپولیس هم بهترین موقعیت و مناسبت برای این عیارسنجی.شخص اول ورزش کشور ورزش نمی داند.او کسانی را در هیئت مدیره تیم می گمارد که اکثریت آنها ورزش نمی دانند.بنابراین علت غایی انتخاب آنها هرچه بوده باشد ،دغدغه های ورزش نبوده.و از آن اقلیت فوتبالی نیز چنانکه گفتیم یکی هماهنگ و همراه است و دیگری نیز ظاهراً بدون اینکه بداند آلت دست قرار گرفته، تا اهداف انحصاری حضرات بادعای اصلاحات در زمینه ای ورزشی جامه ی عمل بپوشد، واکثریت وابسته ی  اردوگاه مدعی  اصلاحات مداوماً در بوق اصلاح طلبی (شما بخوانید انحصار طلبی)دمیده و می دمند،هرچند  همانطور که گفته شد قصد چوب زدن بر مرده نیست چه عنقریب همانگونه که از ((تاک)) نشان نماند از ((تاک نشان)) هم اثری بجا نخواهد ماند.همانها و همان شخص اول کسی را به عنوان مدیر عامل پرسپولیس منصوب می کنند که نه تنها فوتبال،که ورزش نمیداند.و هیچکدام از میلیونها هوادار تیم او را نمیشناسند،نخواسته و نمی خواهند و علاقه ای هم به وی نداشته و ندارند.هم او از گرد راه نرسیده خارج از حد و وزن و اندازه  خود-منظور حد و وزن فیزیکی نیست که در این زمینه از وزن قابل توجهی برخوردار است!- با نسبت دادن تخصص مدیریت به خود که معلوم نیست آن را از کجا آورده؟یک پسوند((بحران)) هم به آن افزوده و خود را مدیر بحران اعلام می کند.اما چون بحرانی در تیم وجود نداشت و علت و غایت انتصاب ایشان چیز دیگری بود آستین همت! بالا زده و در اولین گام شخصاً و با راهنمایی و هماهنگی مشیر و مشار خویش و هماهنگی کسانی از مجلس اسلامی که خود را نماینده ملتی می نامیدند و کسان دیگری که وابستگان انحصار طلبان نوین بودند شروع به دمیدن در بوق اصلاحات در پرسپولیس کردند.و منظور اولاًمحکم کردن زنجیره انحصارات از طریق حذف علی پروین (پدر معنوی پرسپولیس) بود و ثانیاً دسترسی به اهداف اصلی تر و آن در اختیار گرفتن و استفاده از نیروی بالقوه میلیونی که تیم پشت سر خود داشت.

و در هر انتخاباتی می تواند نیرویی تعیین کننده و بی چون و چرا باشد،برای اثبات این مطلب دوره اول انتخابات شوراهای شهر و روستا در تهران دلیلی آشکار است.در آن انتخابات امیر عابدینی  مدیر عامل وقت پرسپولیس داوطلب ورود به شورای شهر تهران بود.در حالی که ظاهراً به هیچیک از مراکز قدرت وابستگی نداشت، به اشاره علی پروین سرمربی مورد احترام و علاقه هواداران، دهها هزار نفر در انتخابات شرکت و به عابدینی رای دادند و او به عنوان یکی از اعضای شورا با رای بالای مردم انتخاب شد.

ظاهراً عنایت به چنان تجربه ای، خام طمعان مدعی اصلاح طلبی را به اندیشه استفاده از نیروی میلیونی مذکور انداخت،ناگهان توپخانه ای از ناحیه مدعیان اصلاح طلبی از هر سوی به راه افتاد.از جلیل سازگار نژاد مدعی نمایندگی شیرازی ها که توسط مهرعلیزاده به عنوان عضو هیئت مدیره تیم منصوب شده بود، تا علی نظری مدعی نمایندگی مردم اراک، که ظاهراًعنوان رئیس کمیته تربیت بدنی مجلس را هم یدک می کشید .

و گویا به ضرب و زور ارتباطات با رئیس ورزش کشور ! و امثالهم تیمی را از اراک وارد مسابقات فوتبال کرد و همان تیم در انتهای جدول مربوطه دست و پا می زد .آقایان به همراه برخی دیگر از نمایندگان مدعی اصلاح طلبی در مجلس، به شور و مشورت برای چگونگی تزریق مدعیان اصلاح طلبانه به تیم می پرداختند،تو گوئی مشکلات دیگر همگی حل شده، و مانده بود مشکل انجام اصلاحات در تیم فوتبال پرسپولیس ؛ و در خارج از مجلس  و در فدراسیون مربوطه هم اشخاصی هماهنگ با دیگران هم از اصلاحات و هم از فرهنگ سازی حرف و حدیث به میان می آوردند، و چوب و چماق انحصار طلبی را برداشته ، به ادعای اصلاح طلبی و فرهنگ سازی به فرق ورزشکاران و ورزش دوستان و ورزش شناسان واقعی فرود آورده و می آورند، و برای اینکه در چگونگی رفتارشان تشکیک نشود کباده ی علم روز فوتبال، به علاوه فرهنگ سازی ؟! کشیدند.

و با علم کردن آن و کوبیدنش بر فرق دیگران و ریخت و پاش های میلیاردی تیم محبوب مردم را به روزی انداختند که تاکنون و در تاریخ آن سابقه نداشته وبا وجود پروین های غیرعلمی و سنتی و فاقد علم روز ؟! فوتبال چنان جایگاهی (رده پنجم جدول) را به خود ندیده بود.

تمامی این اقدامات در شرایطی صورت می گرفت که به هیچ وجه مورد پسند و تمایل و علاقه هواداران نبوده و نیست ،کانون هواداران خودساخته به راه انداختند، که وظیفه اش همراه و هدایت کردن هواداران در جهت خواسته های آنها بود.مدتها شاهد بودیم هواداران تیم چگونه مدیرعامل منصوب آقایان در پرسپولیس را به در پیش گرفتن حیا و رها کردن تیم فرا می خوانند.شاهد بودیم که این مدعیان اصلاح طلبی وضعیتی بوجود آوردند، که تیم مورد علاقه مردم از ترس همان مردم، ناگزیر بود در یکی از پادگانهای نظامی و دور از چشم هواداران به تمرین بپردازد ! این حضرات ورزش ناشناس که در عین حال این اندازه میدانند قدرناشناسی، بی احترامی، و ارج ننهادن به زحمات و خدمات آدمی چون پروین، چگونه به طور طبیعی موجبات نفرت و ناخشنودی مردم را از آنها فراهم خواهد ساخت،فراموش نکردند که با ریختن پول به پای برخی فوتبالیست های تمام شده و از رده خارج آنها را به پرسپولیس بیاورند، تا شاید بدیلی برای محبوبیتهای بی چون و چرای علی پروین فراهم آورند، و فوتبالیست هایی که حتی توسط باشگاههای درجه 2 اماراتی ، بلحاظ عدم کارایی اخراج شده بودند و به گمان خود به این وسیله می خواستند هواداران کم سن و سال تر تیم را بفریبند و برای فرار از انتقادات و ناخشنودیهای هواداران،خود را در پشت آنها پنهان کنند.فوتبالیستی که همچنان که گفته شد پس از طی دورانی در اروپا،از باشگاههای درجه 2 امارات نیز بلحاظ مفید نبودن عذرش را خواسته بودند.

این فوتبالیست محترم درست به همان میزانی که فوتبالش کوتاه و کم اثر شده، به درازای زبانش افزوده گشته و بعضاً در مصاحبه هائی مطبوعاتی با رادیو تلویزیون و در شرایطی که دچار خود بزرگ بینی بلاجهت شده، بعضاً تماشاگران را بی فرهنگ خطاب می کند.توپخانه های اصلاحات در زمینه های گسترده ای فعالیت داشته اند،در این زمینه توجه به برخی روزنامه های وابسته به اردوگاه اصلاح طلبان نه تنها بی مناسبت نیست بلکه ضرورت دارد.

در صفحات کوتاهی که تحت عنوان ورزش در این روزنامه ها و توسط اشخاصی که در زمینه ورزش ناشناس هستند تهیه می شود، بوی آزار دهنده و مشمئزکننده علایق و خواستهای جناحی آدمی را آزار می دهد،بسیار به ضرورت انجام اصلاحات و درشت نمائی اظهارات مدعیان اصلاحات برمیخوریم که در مقام مواجهه با علایق هواداران تیم و البته در پوشش کلمات و جملاتی ظاهرپسند،چون علم روز، مربیان علمی،و امثالهم تبلیغ می شود، و فراموش نمی شد و نمی شود که غیر مستقیم به پروین بتازند و تلاش کنند تا فوتبالیستهائی را که دوران فوتبالشان تمام شده است اما دست از سر فوتبال بر نمی دارند،در کفه قیاس با علی پروین قرار دهند، و اینگونه القا کنند که گویا اینها همانهائی هستند که همتا و در اندازه های علی پروین هستند.در حالی که اگر مردم به پروین علاقه مندند،نه بخاطر تعداد گلهایی است که در سالهای فوتبال خود زده و نه بخاطر تکنیک قابل توجهی که داشته ،بلکه از آن جهت که در تمامی سالهای پس از انقلاب در حالیکه دیگران در اندیشه زندگی خصوصی خویش بودند، این پروین بود که پرسپولیس را اداره کرد و برای آن وقت و زندگی خود را گذاشت،آنرا به همراه خود کشید،حفظ کرد و در طی تمامی این سالها و در اکثریت آنها با کمترین امکانات تیم را به قهرمانی رساند، و مردم ، خدمت گزاران و زحمت کشان خویش را محترم می دانند و آنها را فراموش نمی کنند.به همه اینها باید افزود که حفظ حرمت و احترام پیش کسوتان و زحمت کشان یکی از ابتدائی ترین اصولی است که باید مورد توجه و نظر و عمل باشد ،بویژه از ناحیه همان هائی که مدعی تزریق فرهنگ به تیم هستند یا بودند ،و البته در پرسپولیس و کسانی که آن را متصرف شده اند،نسبت به پروین چنین نبوده است،و گویا همه مشکلات فرهنگی تیم و آنچه ادعا داشته اند با رفتن پروین حل شده بود! ،ایراداتی به چگونگی مربیگری او به ویژه در چند سال اخیر وارد بود، اما این بدین معنا نبود که با بی احترامی به وی و تلاش برای حذفش از تیم به علایق میلیون ها هواداربی توجهی و بی احترامی کنند.وگرنه اگر حسن نیتی در چنین اقداماتی وجود داشت، می توانستند او را خارج از کادر فنی و مربی گری به امر اداره تیم بگمارند که همیشه شایستگی های خود را در مدیریت پرسپولیس نشان داده بود،بدون اینکه مدعی تخصص و مدیریت یا سایر مدعیات حضرات باشد.اما چه سود که مدعیان اصلاح طلبی را سوداهای دیگری در سر بود ،همزمان با از هم پاشیدگی تیم و کسب نتایج نا مطلوب و به ادعای احترام و استفاده از پیشکسوتان پرسپولیس، به دنبال آدمهایی رفتند که البته در زمان خود مورد علاقه و احترام هواداران بوده اند.همانند کسی که به عنوان سرپرست تیم گماشتند و همه ی سالها پشت میز دخل چلوکبابی یکی از نزدیکان بگرفتن پول و دادن فیش غذا مشغول بود.ایراد نشود که کار کردن بلا اشکال است که چنین است،اما این پیشکسوت محترم چگونه در دو دهه و نیم اخیر هیچگاه نه با پرسپولیس بود و نه در اطراف تیم دیده میشد؟و درست همان زمانی که موجبات حذف پروین را فراهم آوردند، به سراغ ایشان رفتند و آقا نیز با ادعای علاقه نسبت به پرسپولیس و تلاش برای حل مشکلات آن پذیرفت که جایگزین امثال خوردبین و پروین باشد، در حالی که واقعیت موضوع این است که همانگونه که گفته شد عیار اشخاص در موقعیت ها سنجیده و شناخته می شود،اگر علاقه به تیم وجود داشت چگونه این علاقه پس از یک عمر 25 ساله به ناگهان ظهور کرده بود؟جز این است که همگی این آقایانی که پذیرفتند در غیاب پروین خود را در اختیار مدیران خود خوانده قرار دهند ؛ تنها به صورت ابزار و آلاتی برای کاستن از خشم و هواداران و تظاهر به احترام و استفاده از پیشکسوتان موقعیت وجودی پیدا کردند، وگرنه چه کسی پیشکسوت تر از پروین.تفاوتی که در اینجا وجود داشت و دارد این است که پروین آدمی نبود و نیست که آلت دست دیگران قرار گیرد و به زبانی کاملاً ساده و عامیانه و همه کس فهم پیشنهاد تصدی سمتی را که هیچ گونه اختیاری در آن نبود با اطلاق عنوان [کشک] نمی پذیرفت و نمی پذیرد.و حالا می بینیم که از همه سو واسطه می تراشند تا او را به تیم برگردانند و البته به دلالت عملکردی که داشته اند به نظر نمی رسد که نیت خیری در این خصوص موجود باشد، بلکه حالت اضطرار و ناگزیری موجبات دعوت دوباره اورا فراهم آورده ، به هر حال اگر بخواهیم درباره مدعیان اصلاح طلبی بنویسیم ،مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و برای نمونه جنبه ای از ورزش را ارائه کردیم وگر نه به مصداق : به هر طرف که بنگری آسمان همین رنگ است ،این مدعیان اصلاح طلبی رفتارشان اولاً انحصار طلبانه و ثانیاً توجیه ناپذیر بود و همانطور که گفته شد تقریباً بل تحقیقاً تمامی این مدعیان را در بر می گیرد.

شما ببینید از آن همه مدعیات اصلاح طلبانه در این تیم، به اینجا هم می رسیم که نماد مدعیان اصلاح طلبی وسط جنگ و دعواهای اصلاح طلبانه، می گوید به پرسپولیس بگویید پیروزی!و این دیگر جز مقابله با تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی، هیچ تعبیر دیگری نداشته است،چه اگر همان گونه که گفته اند پرسپولیس به لحاظ این که نامی است یونانی، بهتر بود به پیروزی تبدیل شود؟ ،چرا از معادل فارسی پرسپولیس، که تخت جمشید است استفاده نشد؟چه پیروزی، یک کلمه منحصر است که به تنهایی این کلمه بار معنایی ندارد، اما پرسپولیس، ایرانیان را بیاد دوران باستانی نیاکان می اندازد و حالا در این میانه بخش جالب توجه کار این است که رهبری اصلاح طلبان، چند سال است مقوله گفتگوی تمدن ها به راه انداخته،نه جنگ تمدن ها ،و بنا بر این بنظر می رسد اطلاق عنوان تاریخی چند هزار ساله پرسپولیس توسط یونانیان ، یعنی یکی از صاحبان تمدن های چندین هزار ساله تاریخی، نه تنها منافاتی با گفتگوی تمدن ها ندارد که به همراهی و هماهنگی تمدن هابیشتر نزدیک است.به همین مطلب اضافه کنید، گماشتن عربی عراقی، در مرکز گفتگوی تمدن ها که در مصاحبه با نشریه ای عربی، به صراحت به تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانی اهانت می کرد،بنابر این چگونه می توان حسن نیتی در مدعیات انحصار طلبان مدعی اصلاح طلبی و یا  تفاوتی بین آنها و جناح مدعی ارزش مداری، که آنها نیز عدم دلبستگی خود به تاریخ و تمدن ایرانی را نشان داده اند یافت؟و بالاخره بنگرید داستان پیشکش های چندصد میلیون تومانی آن جوانک نازنین! شهرام جزایری عرب را به برخی مدعیان اصلاح طلبی که هیچگاه هم نه تنها تکذیب نشد ،با پذیرش تلویحی آنها روبرو بود و معلوم نشد ؟ که به چه مناسبت صورت گرفته بود؟ و چنان توجیه ناپذیر که وقتی موضوع تحقیق و تفحص از صدا و سیما و اعلام نتایج آن پیش آمد و ادعای دهها میلیارد تومان سو استفاده مالی مطرح شد ،روزنامه وابسته به صدا و سیما با مخاطب قرار دادن برخی از این آقایان از آنها می پرسید چرا پولهای شهرام جزایری عرب را پس نمی دهند! ختم کلام

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد 

                                                         دوشنبه 19مرداد1383 شماره 140 روزنامه زمان